سایت بیدار باش : سیاوش ...


ارد بزرگ اندیشمند و متفکر ایرانی که نظریات شگفت انگیز او موجب جلب و گرایش بسیاری از علاقمندان به علوم انسانی و بعضا علوم سیاسی شده است . ارد بزرگ به نوعی معمار است ، او از آینده ایی سخن می گوید که می تواند ایران را به جایگاه اصلی خود باز گرداند . شاید مهمترین نظریه او یعنی قاره کهن خود به تنهایی بتواند بیشترین تغییرات را در سطح روابط خارجی ایران و 19 کشور اطراف آن بوجود آورد . او به صراحت از تبانی شرق و غرب برای بلعیدن حوزه فرهنگی مرکز جهان ( که ایران در قلب آنست) یاد کرده است نظریه او مبتنی بر سخن فردوسی است که می گوید سلم و تور دو فرزند فریدون که یکی بر غرب و دیگری بر شرق جهان حکومت می نمودند برای تصاحب سرزمین ایرج حاکم منطقه قاره کهن (نامیست که ارد بزرگ بر منطقه ای از کشمیر تا مدیترانه نهاده است ) را می کشند . و او می گوید قاره کهن امروز توسط آسیا و اروپا بلعیده شده است.


نوشته اند که روزی طوس، گیو، گودرز و چند پهلوان نامی دیگر به شکار رفتند. آنها پس از پیمودن مسافتی به یک شکارگاه سرسبز و بکر و پربرکت رسیدند و به شکار پرداختند. چون آن شکارگاه پر از شکار بود دیری نپایید که چند حیوان را شکار کردند. آنها پس از پایان شکار به قصد گردشی کوتاه در اطراف نخجیرگاه، پیش تاختند تا به جنگلی انبوه رسیدند. در حال گشت و گذار و تماشای سرزمین بکر و زیبا، ناگهان وجود زنی بسیار زیبا و جوان در آن مرغزار، نظر همگان را به خود جلب کرد:

به بیشه یکی خوب رخ یافتند پر از خنده لب هر دو بشتافتند

گیو که از دیدن دختر زیبا و جوان در این دشت و جنگل انبوه شگفت زده شده بود بیدرنگ شرح حال و علت تنهایی اش را در جنگل پرسید. دختر جوان پاسخ داد : « از دست بدمستی ها و شراب خوارگی های زیاد و پرخاشگری و بدرفتاری پدر، خانه و خانواده ی خود را رها کرده و از ترس جانم فرار کرده به این جنگل پناه آورده ام.

شب تیره مست آمد از دشت سور همان چون مرا دید جوشان ز دور

یکی خنجری آبگون برکشید هما خواست از تن سرم را برید

وقتی گیو از نژاد دختر جوان پرسید، او پاسخ داد : « از بستگان و خویشگان گرسیوز هستم.»

پس از گفتگوی بسیار گیو و طوس هر دو از آن دختر جوان خوششان آمد و بر سر تصاحب او با هم درگیر شدند. چون دامنه ی اختلاف دو پهلوان بر سر تصاحب دختر جوان فزونی یافت به این نتیجه رسیدند که کسی را به داوری بپذیرند و رای او را قبول کنند.

سرانجام کسی را به داوری نشاندند و او نظر داد که دختر جوان را به دربار کیکاوس شاه برده و از او نظرخواهی کنند و هر آنچه که شاه بگوید، آنها بپذیرند.از این رو آنها با دختر جوان رهسپار کاخ کیکاوس شدند و پادشاه هوس باز و عاشق پیشه چون دختر زیبا و جوان را دید فراموش کرد که گیو و طوس برای چه منظوری نزد او آمده اند. او داوری را به کنار نهاد و خود از در خوش زبانی و مغازله با دختر جوان برآمد و نوید یک زندگی اشرافی و شاهانه را به او داد و با چرب زبانی از او خواست که همسرش شود و به او گفت :«تو تنها زنی هستی که شایستگی سوگلی بودن شبستان مرا داری.»

به مشکوی زرین کنم، شایدت سر ماه رویان کنم، بایدت

دختر جوان از یک سو به یاد بدمستی ها و خشم و بدرفتاری پدر عربده کش و شراب خواره اش افتاد و از سوی دیگر وقتی زرق و برق و دم و دستگاه شاهی را دید از گیو و طوس چشم پوشید و کیکاوس را برگزید:

چنین داد پاسخ که دیدم ترا ز گردنکشان برگزیدم ترا

بنابراین کیکاوس این دختر جوان را نیز به خیل زنان حرمسرا یش اضافه کرد.

چندی نگذشت که دختر جوان از کیکاوس فرزندی به دل نشاند و چون کودک زاده شد ، همگان از زیبایی غیر معمول و بیش از اندازه اش به سختی در شگفتی شدند و به دنیا آمدن نوزاد پسر زیبا روی سالم و تندرست را به کیکاوس خبر دادند و پدر نیز نامی زیبا یر کودک نهاد.

جهاندار نامش سیاوش کرد برو چرخ گردنده را بخش کرد

بدین ترتیب سیاوش که نتیجه ی هم بستری کیکاوس با دختری زیبا و از نژاد تورانیان و از خویشان گرسیوز برادر افراسیاب بود دیده به جهان گشود.

چون مدتی از رشد کودک در کاخ کیکاووس گذشت، رستم به نزد پادشاه آمد و از او تقاضا کرد که آموزش، پرورش و تربیت کودک را به او بسپارد. کیکاووس که از نیرو و خرد و دانایی رستم آگاهی داشت بدون هیچگونه مخالفتی سیاوش را به او سپرد. رستم هم بیدرنگ کودک زیبا را برداشت به زابل برد و همچون فرزندش در تربیت و پرورش وی کوشید و راه و رسم آزادگی، پهلوانی و آیین رزم را به او آموخت. رستم سال ها به پای سیاوش نشست تا او را آنگونه که خود می خواست بار آورد.

هنرها بیاموختش سربسر بسی رنج ها برد و آمد بسر

سیاوش چنان شد که اندر جهان بمانند او کس نبود از مهان

سیاوش چون در اثر توجه و آموزش های رستم کاردیده و کارآزموده شد از رستم درخواست کرد که ترتیبی دهد تا به دیدن پدرش کیکاوس برود.

رستم چون ماموریت خود را در زمینه تربیت و پرورش سیاوش پایان یافته می دید، به گرمی از این امر استقبال کرد. آنگاه پس از تهیه مقدمات کار، با انبوهی از پهلوانان و سواران به همراه سیاوش به سوی دربار کیکاووس به راه افتادند. چون کیکاووس از آمدن سیاوش و رستم باخبر گردید، فرمان داد تا سرتاسر مسیر حرکت و تمام شهر را آذین ببندند و خود نیز به استقبال پهلوانان و پسرش رفت و چون آنان را دید هدایای فراوانی به آنها داد.

کیکاووس چندین سال سیاوش را مورد آزمایش قرار داد و در سال هشتم دریافت که او شایستگی جانشینی او را دارد. از این رو بخشی از ایران زمین را برای فرمانروایی به سیاوش واگذار کرد.

زمین کهستان ورا داد شاه که بود او سزای بزرگی و گاه

در این بین سیاوش ناگهان خبر مرگ مادرش را شنید. او بر درگذشت مادرش بسیار گریه کرد و سوگواری نمود، سرانجام رویداد مرگ مادر را پذیرفت.

منبع:کتاب شاه کشی(محمدتقی سرمدی - ناصر پویان)

[1] گرسیوز(Garsivaz) به معنی پایداری اندک، برادر افراسیاب تورانی

[2] - کهستان ماوراء النهر است



برگرفته از :
http://parsnaz.persianblog.ir/post/94

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

پایگاه فرهنگی هنری تکناز : تنها عشق می ماند ....

نظریه کهکشان اندیشه

خبرنامه